هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه بیانگر احساسات عمیق و سوزان شاعر نسبت به معشوق است. شاعر از نگاه معشوق، ابروی پیچیده‌اش، و دوری از او سخن می‌گوید و احساس بی‌قراری و عشق بی‌پایان خود را توصیف می‌کند. او از درد فراق و تغافل معشوق می‌نالد و در عین حال، تسلیم این عشق شده است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه عمیق و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات ادبی ممکن است برای سنین پایین‌تر چالش‌برانگیز باشد.

غزل شمارهٔ ۱۵۶

نیست ممکن بر گرفتن دیده از رویش مرا
اره گر بر سر گذارد چین ابرویش مرا

خار و خس را دشمنی چون برق عالمسوز نیست
آرزو نگذاشت در دل تندی خویش مرا

می شود صد آه، چون مجمر اگر آهی کشم
رخنه کرد از بس به دل مژگان دلجویش مرا

شکوه ها در دل گره زان چین ابرو داشتم
سرمه گفتار شد چشم سخنگویش مرا

چون سپند از بزم خود چندان که دورم می کند
می کشد بی تابی دل همچنان سویش مرا

طوطی از آیینه می گویند می آید به حرف
چون به لب زد مهر حیرت، دیدن رویش مرا؟

آن که چون یوسف به نقد جان خریدارش شدم
نیست وزن برگ کاهی در ترازویش مرا

از دم تیغ تغافل روی گردان چون شوم؟
سیل نتوانست بردن از سر کویش مرا

سرو بر آیینه ام چون زنگ می آید گران
هست در مد نظر تا قد دلجویش مرا

نذر خاک آستانش سجده ای دارم ز دور
من کیم تا قبله گردد طاق ابرویش مرا؟

رو نمی گرداند از تیغ تغافل جرأتم
کز رمیدن رام خود کرده است آهویش مرا

نیست تنها پیچ و تاب من ازان موی میان
موی آتش دیده دارد هر سر مویش مرا

دیگران را گر به کویش پای در گل رفته است
در دل سنگ است صائب پای در کویش مرا
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.