هوش مصنوعی:
این شعر از صائب تبریزی با مضامینی چون ناامیدی، عشق، مرگ، و ناپایداری دنیا سروده شده است. شاعر از مفاهیمی مانند نور در تاریکی، بیم رسوایی، و ناامیدی از دنیا سخن میگوید و با تصاویری مانند موج سراب و خضر، ناپایداری زندگی و تلاش بیثمر را به تصویر میکشد.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی موجود در شعر، همچنین پرداختن به موضوعاتی مانند ناامیدی و مرگ، درک آن را برای مخاطبان جوانتر دشوار میسازد. این محتوا برای سنین بالاتر که توانایی تحلیل و درک بهتر این مفاهیم را دارند مناسبتر است.
غزل شمارهٔ ۱۹۷
گو نباشد شمع بر خاک این به خون آغشته را
نور می بارد ز سیما این چراغ کشته را
ساده لوحان جنون از بیم محشر فارغند
بیم رسوایی نباشد نامه ننوشته را
نیست در دل خاکساران را تماشایی که نیست
آسمان در زیر پا افتاده است این پشته را
تار و پود عالم امکان بود موج سراب
همچو سوزن جا به چشم خود مده این رشته را
ناامیدی از غم عالم دل ما را خرید
از غبار اندیشه نبود چشم بر هم هشته را
تشنه برمی گشت از سرچشمه آب حیات
خضر اگر می دید آن تیغ به خون آغشته را
نیست جز اشک ندامت خوشه ای در آستین
دانه در رهگذار کاروانی کشته را
صحبت افسرده را نادیدن از دیدن به است
شکوه از دامن نباشد شمع ماتم کشته را
جمع کردن خویش را در عهد پیری مشکل است
پیش ره نتوان گرفتن لشکر برگشته را
حاصل پهلوی چرب این خسیسان کاهش است
می خورد گوهر به چشم تنگ آخر رشته را
بر سر ریگ روان باشد اساس زندگی
می کند موج سراب این خانه یک خشته را
نیست بی خون شفق نان فلک چون آفتاب
خاک خور صائب، مخور این قرص خون آغشته را
نور می بارد ز سیما این چراغ کشته را
ساده لوحان جنون از بیم محشر فارغند
بیم رسوایی نباشد نامه ننوشته را
نیست در دل خاکساران را تماشایی که نیست
آسمان در زیر پا افتاده است این پشته را
تار و پود عالم امکان بود موج سراب
همچو سوزن جا به چشم خود مده این رشته را
ناامیدی از غم عالم دل ما را خرید
از غبار اندیشه نبود چشم بر هم هشته را
تشنه برمی گشت از سرچشمه آب حیات
خضر اگر می دید آن تیغ به خون آغشته را
نیست جز اشک ندامت خوشه ای در آستین
دانه در رهگذار کاروانی کشته را
صحبت افسرده را نادیدن از دیدن به است
شکوه از دامن نباشد شمع ماتم کشته را
جمع کردن خویش را در عهد پیری مشکل است
پیش ره نتوان گرفتن لشکر برگشته را
حاصل پهلوی چرب این خسیسان کاهش است
می خورد گوهر به چشم تنگ آخر رشته را
بر سر ریگ روان باشد اساس زندگی
می کند موج سراب این خانه یک خشته را
نیست بی خون شفق نان فلک چون آفتاب
خاک خور صائب، مخور این قرص خون آغشته را
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.