۳۳۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۶۱۶

من نیَّتِ آن کردم تا باشم سودایی
نیَّت زِ کجا گُنجَد اَنْدَر دلِ شَیدایی؟

مَجنونیِ من گشته، سَرمایهٔ صد عاقل
وین تَلْخیِ من گشته، دریایِ شِکَرخایی

زیرِ شَجَرِ طوبی، دیدم صَنَمی، خوبی
بَسْ فِتْنه و آشوبی، اَفکَنده زِ زیبایی

از من دو جهانْ شَیدا، وَزْ من همه سِر پیدا
فارغ زِ شب و فردا، چون باشم فَردایی؟

می‌گفت کِه رایم من؟ وقتی که بَرآیَم من
جانِ کِه فَزایَم من؟ گفتم دِلَم اَفْزایی

دریایِ مَعانی بین، بی‌قیمت و بی‌کابین
تبریز زِ شَمسُ الدّین، بی‌صورتِ دریایی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۱۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.