هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق و شیدایی خود سخن میگوید و بیان میکند که عشق او به حدی است که از عقل فراتر رفته و به جنون تبدیل شده است. او از زیبایی معشوق و تأثیر آن بر خود میگوید و از این که چگونه عشق او را از همه چیز فارغ کرده است. همچنین، شاعر از دریای معانی و بیقیمتی عشق سخن میگوید و به شمسالدین تبریزی اشاره میکند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عشقی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۲۶۱۶
من نیَّتِ آن کردم تا باشم سودایی
نیَّت زِ کجا گُنجَد اَنْدَر دلِ شَیدایی؟
مَجنونیِ من گشته، سَرمایهٔ صد عاقل
وین تَلْخیِ من گشته، دریایِ شِکَرخایی
زیرِ شَجَرِ طوبی، دیدم صَنَمی، خوبی
بَسْ فِتْنه و آشوبی، اَفکَنده زِ زیبایی
از من دو جهانْ شَیدا، وَزْ من همه سِر پیدا
فارغ زِ شب و فردا، چون باشم فَردایی؟
میگفت کِه رایم من؟ وقتی که بَرآیَم من
جانِ کِه فَزایَم من؟ گفتم دِلَم اَفْزایی
دریایِ مَعانی بین، بیقیمت و بیکابین
تبریز زِ شَمسُ الدّین، بیصورتِ دریایی
نیَّت زِ کجا گُنجَد اَنْدَر دلِ شَیدایی؟
مَجنونیِ من گشته، سَرمایهٔ صد عاقل
وین تَلْخیِ من گشته، دریایِ شِکَرخایی
زیرِ شَجَرِ طوبی، دیدم صَنَمی، خوبی
بَسْ فِتْنه و آشوبی، اَفکَنده زِ زیبایی
از من دو جهانْ شَیدا، وَزْ من همه سِر پیدا
فارغ زِ شب و فردا، چون باشم فَردایی؟
میگفت کِه رایم من؟ وقتی که بَرآیَم من
جانِ کِه فَزایَم من؟ گفتم دِلَم اَفْزایی
دریایِ مَعانی بین، بیقیمت و بیکابین
تبریز زِ شَمسُ الدّین، بیصورتِ دریایی
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۱۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.