۲۳۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳۰

از نظرها چون کند وحشت نهان دیوانه را
سنگ طفلان می شود سنگ نشان دیوانه را

چون سیاوش سالم از دریای آتش بگذرد
مرکب نی گر بود در زیر ران دیوانه را

آتش سوزنده را خاشاک بال و پر شود
هیچ پروا نیست از زخم زبان دیوانه را

برگ عیش بیکسان در هر گذر آماده است
سنگ، هم نقل است و هم رطل گران دیوانه را

از ملامت می کند اندیشه عقل شیشه جان
سنگ طفلان می شود سنگ فسان دیوانه را

از رفیقان موافق، شوق می گردد زیاد
می کند باد بهار آتش عنان دیوانه را

شوکت دریا نگنجد زیر دامان حباب
پرده ناموس چون سازد نهان دیوانه را؟

قسمت کامل ز ناقص نیست غیر از حرف سخت
سنگ می باشد نصیب از کودکان دیوانه را

با من مجنون مکن کاوش ز نادانی که نیست
غیر حرف راست، تیری در کمان دیوانه را

می برد آیینه را خاکستر از دل زنگ غم
گوشه گلخن به است از گلستان دیوانه را

سنگ بارد صائب از یاد جنون بر سر مرا
هر کجا گیرند طفلان در میان دیوانه را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.