هوش مصنوعی:
این شعر به زیباییهای چهره معشوق و تأثیر آن بر آیینه میپردازد. آیینه با انعکاس چهره خورشیدگونه معشوق، جان میگیرد و گویا میشود. شاعر از تشبیهات مختلف مانند لعل، مسیحا، طوطی، و یوسف برای توصیف جذابیت معشوق استفاده میکند. همچنین، تأثیر این زیبایی بر آیینه و حتی طبیعت (مانند دریا و ابر) را بیان مینماید.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسبتر است. همچنین، استفاده از تشبیهات و استعارههای پیچیده ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.
غزل شمارهٔ ۲۳۵
چهره ات خورشید سیما می کند آیینه را
لعل جان بخشت مسیحا می کند آیینه را
گر چه از آیینه گویا می شود هر طوطیی
طوطی خط تو گویا می کند آیینه را
ساده لوح آن کس که بهر دیدن رخسار تو
تخته مشقر تماشا می کند آیینه را
تا چه کیفیت دهد، کز آبداری لعل تو
پر می لعلی چو مینا می کند آیینه را
حسن روزافزون او در هر تماشا کردنی
نشأه حیرت دو بالا می کند آیینه را
شوق دامنگیری تمثال آن یوسف لقا
دست گستاخ زلیخا می کند آیینه را
دیدن پیشانی واکرده ات هر صبحگاه
چین جوهر از جبین وا می کند آیینه را
چون برآرد شوکت حسن تو دست از آستین
شق چو ماه عالم آرا می کند آیینه را
می کند زنجیر جوهر پاره چون دیوانگان
گر چنین حسن تو شیدا می کند آیینه را
مردمان را آب اگر گردد به چشم از آفتاب
پرتو روی تو دریا می کند آیینه را
چون زمین تشنه ای کز ابر گردد تازه رو
از عرق روی تو احیا می کند آیینه را
نفس بدکردار خواهد خانه دل را سیاه
زنگ بر زنگی گوارا می کند آیینه را
کلک صائب چون عصای موسوی در رود نیل
رخنه ها در سینه پیدا می کند آیینه را
لعل جان بخشت مسیحا می کند آیینه را
گر چه از آیینه گویا می شود هر طوطیی
طوطی خط تو گویا می کند آیینه را
ساده لوح آن کس که بهر دیدن رخسار تو
تخته مشقر تماشا می کند آیینه را
تا چه کیفیت دهد، کز آبداری لعل تو
پر می لعلی چو مینا می کند آیینه را
حسن روزافزون او در هر تماشا کردنی
نشأه حیرت دو بالا می کند آیینه را
شوق دامنگیری تمثال آن یوسف لقا
دست گستاخ زلیخا می کند آیینه را
دیدن پیشانی واکرده ات هر صبحگاه
چین جوهر از جبین وا می کند آیینه را
چون برآرد شوکت حسن تو دست از آستین
شق چو ماه عالم آرا می کند آیینه را
می کند زنجیر جوهر پاره چون دیوانگان
گر چنین حسن تو شیدا می کند آیینه را
مردمان را آب اگر گردد به چشم از آفتاب
پرتو روی تو دریا می کند آیینه را
چون زمین تشنه ای کز ابر گردد تازه رو
از عرق روی تو احیا می کند آیینه را
نفس بدکردار خواهد خانه دل را سیاه
زنگ بر زنگی گوارا می کند آیینه را
کلک صائب چون عصای موسوی در رود نیل
رخنه ها در سینه پیدا می کند آیینه را
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.