۲۳۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۱

از سرشک تلخ خود باشد شراب ناب ما
چون زمین شور از خود می تراود آب ما

آبروی گوهر از گرد یتیمی می شویم
بحر را سازد غبارآلود اگر سیلاب ما

با کمال بی قراری دلنشین افتاده ایم
در کف آیینه لنگر می کند سیماب ما

آه سرد ما جهانی را به شور آورده است
می کند کار نمک در دیده ها مهتاب ما

از دل چاکیم در دیر و حرم با آبروی
کافر و مؤمن نمی پیچد سر از محراب ما

بحر را وجد و سماع ما به شور آورده است
آه از آن ساعت که از گردش فتد گرداب ما

بحر را سرپنجه مرجان نیندازد ز جوش
دست کوته دار زنهار از دل بی تاب ما

استخوان در پیکر ما توتیا خواهد شدن
گر چنین گردد گران صائب ز غفلت خواب ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.