۲۷۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۲

چون ندارد حرف ره در خلوت محجوب ما
پیچ و تاب بی قراری ها بود مکتوب ما

پیش ما وصل لباسی پرده بیگانگی است
چشم می پوشد ز بوی پیرهن یعقوب ما

غیر تسلیم و رضا در وحشت آباد جهان
کیست دیگر تا کند مکروه را مرغوب ما؟

تیغ را گردد زبان کند از سپر انداختن
خصم غالب می شود ز افتادگی مغلوب ما

از تلاش وصل بر ما زندگانی تلخ بود
شد ز حسن عاقبت درد طلب مطلوب ما

جذبه دریا دلیل سیل پا در گل بس است
رهنما را می شمارد سنگ ره مجذوب ما

هست در هر نقطه ای پوشیده صد طومار حرف
سرسری چون خامه صائب مگذر از مکتوب ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.