۲۲۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۵

صبح بر خورشید می لرزد ز آه سرد ما
کوه می دزدد کمر در زیر بار درد ما

از رگ خامی نباشد میوه ما ریشه دار
پختگی پیداست چون آتش ز رنگ زرد ما

فتح ما آزاد مردان در شکست خود بود
گو دل از ما جمع دارد دشمن نامرد ما

می شود مژگان آتشبار، هر خاری که هست
بر گلستان بگذرد گر آه غم پرورد ما

بازی ما گر چه اول خام می آید به چشم
در عقب دارد تماشاهای رنگین، نرد ما

دامن صحرا ز اشک آهوان شد لاله زار
روی در حی کرد تا مجنون صحراگرد ما

ناز پرورد خرام قامت رعنای اوست
برنمی خیزد به تعظیم قیامت، گرد ما

این جواب آن غزل صائب که طالب گفته است
بعد ازین از خاک، معشوقانه خیزد گرد ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.