۲۲۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۶

در گذر ای آسمان از وادی آزار ما
شیشه خود را مزن بر سنگ بی زنهار ما

ناتوانانیم، اما کار چون بر سر فتد
دود برمی آورد از مغز آتش خار ما

لشکر خواب گران را قطره آبی بس است
برحذر باش از شبیخون دل بیدار ما

نیست از مردی، رساندن خانه ما را به آب
عالمی آسوده اند از سایه دیوار ما

صائب از بالین ما دشمن چسان خوشدل رود؟
سنگ را در گریه آرد ناله بیمار ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.