هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی و عاشقانه است که از مفاهیمی مانند عشق، تقوا، صبر و رنج عاشقانه، وحدت وجود و مفاهیم عرفانی استفاده می‌کند. شاعر با به‌کارگیری تصاویر شاعرانه مانند دریا، کوه، صحرا و شخصیت‌های اساطیری مانند یوسف، زلیخا، فرهاد و مجنون، احساسات عمیق و پیچیده خود را بیان می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه خواندن متون ادبی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای خوانندگان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۳۳۴

نمی گردد کف بی مغز مانع سیر دریا را
سفیدی جامه احرام باشد دیده ما را

چنین کز چشم او گفتار می ریزد، عجب دارم
که گردد خواب مهر خامشی آن چشم گویا را

دگر وحشی نگاهی می زند پیمانه در خونم
که هر مژگان او عمر ابد بخشد تماشا را

ردای اهل تقوی بادبان کشتی می شد
لب میگون او تا ریخت در پیمانه صهبا را

عبیر پیرهن در دیده اش گرد کسادی شد
چه خجلت ها که رو داد از تماشایت زلیخا را

سراپا عشقم اما کارفرمایی نمی یابم
که بر فرهاد و مجنون تنگ سازم کوه و صحرا را

مشو غافل ز حال خاکساران در توانایی
به ساحل بازگشتی هست در هر جلوه دریا را

ز دعوی بسته گردد چون زبان، معنی شود گویا
به گفتار آورد خاموشی مریم مسیحا را

اگر چه در نظرها چون شرر بی وزن می آیم
گریبان می درد بی تابی من سنگ خارا را

برون از خود ندارد چاره ای درد دل عاشق
همان کف مرهم کافور باشد زخم دریا را

ز چاه افتادن یوسف همین آواز می آید
که در صحرای پر چاه وطن، فهمیده نه پا را

چو گرداب آن که دارد سیر در ملک وجود خود
کمند وحدت خود می شمارد موج دریا را

غرور من نمی سازد به هر صید زبون صائب
به گرد دام خود گردانده ام صد بار عنقا را
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.