۲۹۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۶۳۸

ای آنکِه به دل‌ها زِ حَسَد خارْ خَلیدی
این‌ها همه کردیّ و دَران گور خَزیدی

تَلْخی دَهَد امروز تو را در دل و در کام
آن زَهرگیاهی که دَرین دشتْ چَریدی

آن آهنِ تو نَرم شُد امروز بِبینی
که قُفلِ دَرییا جِهَتِ قُفلْ کلیدی

طوقِ مَلَکی این دَمْ اگر گوهرِ پاکی
رَدِّ فَلَکی این دَمْ اگر جانِ پَلیدی

با جُمله رَوان‌ها به تَکِ روحْ رَوانی
سُلطانِ جِهادی، اگر از نَفْس جَهیدی

با خالِقِ آرام، تو آرام گرفتی
وَزْ دیوِ رَمیده، تو به هنگامْ رَهیدی

امروزْ تو را بازخَرَد از غَمَش آن نور
کو را چو دل و جان، به دل و جانْ بِخَریدی

آن سیمبَر اَنْدَر بَرِ سیمینِ تو آید
کو را چو نِثارِ زَر ازین خاکْ بِچیدی

ای عشق بِبَخشایْ بَرین خاک، که دانی
کَزْ خاکْ همان رُست، که در خاکْ دَمیدی

خامش کُن و مَنْمایْ به هر کَس سِرِ دل، زانْک
در دیدهٔ هر ذَرّه چو خورشیدْ پَدیدی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۳۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.