۳۱۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۲۴

نگه دار از لب پیمانه آن لبهای میگون را
که با خون شسته است ای خونی شرم و حیا خون را؟

مشو غافل ز مکر دختر رز هوش اگر داری
که این مکار می گیرد رگ خواب فلاطون را

حریف زخم دندان ملامت نیست لبهایت
مکن نقل حریم میکشان آن نقل موزون را

نمی ارزد به حرف تلخ، عیش باده شیرین
پی یک قطره می بر لب منه صد کاسه خون را

حدیث توبه را با ساده لوحان در میان افکن
مکن در کار پی بر کردگان این نعل وارون را

خرام بی خودی دست طمع در آستین دارد
مده در مجلس می جلوه آن بالای موزون را

به عذر آن که نشنیدی نصیحت های صائب را
به شیرینی بگیر از دست او این کاسه خون را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۲۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.