هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و غمگین از صائب تبریزی، شاعر بزرگ سبک هندی، بیانگر درد و رنج عاشقان و بی‌اعتنایی معشوق به این رنج‌هاست. شاعر با تصاویر زیبا و استعاره‌های بدیع، از خون دل خوردن عاشقان، اشک‌های بی‌پایان، و بی‌وفایی معشوق می‌گوید. معشوق در این شعر، سخت‌دل و بی‌اعتنا به عشق و وفا تصویر شده است.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مضامین عاشقانه‌ای است که درک آن‌ها به بلوغ عاطفی و شناختی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و کنایه‌های پیچیده‌ی سبک هندی، برای مخاطبان کم‌سن‌وسال ممکن است دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۴۸۹

چه غم از کشتن عشاق فگارست ترا؟
که می بی غمی از خون شکارست ترا

دیده اشک فشان ابر بهارست ترا
جگر سوختگان مشک تتارست ترا

کوه تمکین ترا خنده کبک است فغان
دیده اشک فشان ابر بهارست ترا

تو و از کشتن عشاق ندامت، هیهات
خون این بی گنهان آب خمارست ترا

با تو ای سرو روان، آه اسیران چه کند؟
نفس سرد خزان باد بهارست ترا

دل صد پاره به چشم تو کجا می آید؟
خرمن گل به نظر پشته خارست ترا

خونبهایی است که بهتر ز هزاران جان است
دست و پایی که ز خونم به نگارست ترا

بحر و کان در نظرت چشم ترست و لب خشک
اشک و آه دگران در چه شمارست ترا؟

به کدام آینه تسخیر کنم روی ترا؟
که دل صاف من آیینه تارست ترا

تو به این حسن به مشاطه کجاپردازی؟
که دو صد آینه رو، آینه دارست ترا

گر چه خط گرد برآورد ز معموره حسن
همچنان لنگر تمکین به قرارست ترا

از حجاب تو همان حلقه بیرون درست
زلف هر چند در آغوش و کنارست ترا

داغداران تو از برگ خزان بیشترند
کی غم داغ من ای لاله عذارست ترا؟

کی ز روز و شب صائب خبری هست ترا؟
که ز زلف و رخ خود لیل و نهارست ترا
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۸۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.