هوش مصنوعی: این متن شعری است که از تصاویر و استعاره‌های مختلف برای بیان مفاهیم عرفانی، عاشقانه و اجتماعی استفاده می‌کند. شاعر از عناصری مانند گل، سنگ، قطره، مرغ و یوسف بهره می‌گیرد تا احساسات عمیق، رنج‌ها و آرزوهای انسان را بیان کند. در نهایت، این شعر به دنبال رسیدن به حقیقت و رهایی از قید و بندهای دنیوی است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و استعاره‌های پیچیده است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی بیشتری دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند رنج و جستجوی معنا ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۴۹۹

گل ازان زود به بازار رساند خود را
که به آن گوشه دستار رساند خود را

چون خط سبز، نفس سوخته ای می باید
که به آن لعل شکربار رساند خود را

سنگ بر سینه زند قطره ز گوهر شب و روز
که به آن قلزم زخار رساند خود را

خون ما را چه قدر خون جگر باید خورد
که به آن غمزه خونخوار رساند خود را

صاف شو صاف که تا می نشود صاف از درد
نیست ممکن به لب یار رساند خود را

دامن دشت جنون جای تن آسانان است
به که دیوانه به بازار رساند خود را

رشته بی گرهی نیست درین بحر چو موج
که به آن گوهر شهوار رساند خود را

بسته دانه و آبند سراسر مرغان
زین قفس تا که به گلزار رساند خود را؟

نیست در بند جهان مرغ سبک پروازی
کز قفس تا سر دیوار رساند خود را

شیشه دل شود از سنگ ملامت خندان
کبک آن به که به کهسار رساند خود را

یوسف ما ز تهیدستی خلق آگاه است
به چه امید به بازار رساند خود را؟

مرده خواب غرورند ز خود بی خبران
کیست در دولت بیدار رساند خود را؟

جگر دانه تسبیح ازان سوراخ است
که به سررشته زنار رساند خود را

صائب از مشق سخن مطلب طوطی این است
که به آن آینه رخسار رساند خود را
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.