۲۳۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۱۷

نوخطی سلسله جنبان جنون است مرا
سبزه نیمرسی تشنه خون است مرا

چشم بدبین به خط پشت لب او مرساد!
که به آن تنگ دهن راهنمون است مرا

از دل سوخته خونم به چکیدن نرسد
کاسه هر چند که چون لاله نگون است مرا

بود اگر قافله سالار غزالان مجنون
این زمان توشه کش دشت جنون است مرا

گر کنی خون به دل من همه عمر کم است
تیغ مژگان تو گر تشنه خون است مرا

بس که خون در دل ازین دوست نمایان دارم
دیدن دشمن خونخوار، شگون است مرا

به زبان گر نکنم شکر ترا، معذورم
بار احسان تو از برگ فزون است مرا

نکنم با گل بی خار، مبدل صائب
خارخاری که ازان گل به درون است مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۱۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.