هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق، رنج‌های زندگی، و پذیرش سرنوشت سخن می‌گوید. او از خاکساری، بی‌هنری، و غم عشق یاد می‌کند و خود را مانند نخل خزان‌دیده می‌بیند که جز برگ سفر چیزی ندارد. همچنین، به مصافتی اشاره می‌کند که در آن تنها سینه‌اش سپر اوست.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای خوانندگان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۵۲۰

چون خم از کوی مغان پای سفر نیست مرا
گر شوم آب، ازین خاک گذر نیست مرا

خاکساری است مرا روشنی دیده و دل
شکوه از گرد یتیمی چو گهر نیست مرا

سنگ طفلان چه کند با دل دیوانه من؟
کبک مستم، غمی از کوه و کمر نیست مرا

می توان کرد به تسلیم شکر حنظل را
نتوان تلخ نشستن که شکر نیست مرا

چون سپر، موجه شمشیر به هم پیوسته است
در مصافی که به جز سینه سپر نیست مرا

از قبول نظر عشق شود عیب هنر
ورنه جز بی هنری هیچ هنر نیست مرا

منم آن نخل خزان دیده کز اسباب جهان
هیچ دربار به جز برگ سفر نیست مرا

چه حضورست که در پرده غم صائب نیست؟
با غم عشق تمنای دگر نیست مرا
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۱۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.