هوش مصنوعی:
این شعر بیانگر اندوه و حسرت شاعر از فقدان یار و دوستی است که به ناگاه از دنیا رفته است. شاعر از زیباییها، خصایص نیکو و رفتارهای پسندیده یار سخن میگوید و از این که او چگونه ناگهان از میان دوستان و آشنایان رفته و به خاک سپرده شده است، اظهار تأسف میکند. شاعر همچنین از ناپدید شدن خاطرات و سخنان شیرین یار و از دست دادن همراهی او ابراز ناراحتی میکند.
رده سنی:
16+
این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. مفاهیمی مانند مرگ، فقدان، حسرت و تأمل در زندگی برای نوجوانان کمسال ممکن است سنگین و دشوار باشد، اما برای افراد 16 سال به بالا که از نظر ذهنی و عاطفی آمادگی بیشتری دارند، قابل درک و تأملبرانگیز است.
غزل شمارهٔ ۲۶۴۸
دَریغا کَزْ میانْ ای یار رفتی
به دَرد و حَسرتِ بسیار رفتی
بَسی زِنهار گفتی، لابه کردی
چه سود، از حُکْمِ بیزِنهار رفتی
به هر سو چاره جُستی، حیله کردی
ندیده چاره و ناچار رفتی
کِنارِ پُرگُل و رویِ چو ماهَت
چه شُد؟ چون در زمینِ خوار رفتی؟
زِ حَلقهیْ دوستان و هم نِشینان
میانِ خاک و مور و مار رفتی
چه شُد آن نُکتهها و آن سُخَنها؟
چه شُد عقلی که در اسرار رفتی؟
چه شُد دستی که دستِ ما گرفتی؟
چه شُد پایی که در گُلْزار رفتی؟
لَطیف و خوب و مَردم دار بودی
درونِ خاکِ مَردم خوار رفتی
چه اندیشه که میکردیّ و ناگاه
به راهِ دور و ناهموار رفتی
فَلَک بِگْریست و مَهْ را رو خَراشید
دران ساعت که زارِ زار رفتی
دِلَم خون شُد، چه پُرسَم، من چه دانم؟
بگو باری عَجَب بیدار رفتی
چو رفتی، صُحبَتِ پاکان گُزیدی
و یا مَحْروم و بااِنْکار رفتی؟
جوابَکهایِ شیرینَت کجا شُد؟
خَمُش کردیّ و از گُفتار رفتی
زِهی داغ و زِهی حَسرت که ناگَه
سَفَر کردی، مُسافروار رفتی
کجا رفتی که پیدا نیست گَردت؟
زِهی پُرخون رَهی، کین بار رفتی
به دَرد و حَسرتِ بسیار رفتی
بَسی زِنهار گفتی، لابه کردی
چه سود، از حُکْمِ بیزِنهار رفتی
به هر سو چاره جُستی، حیله کردی
ندیده چاره و ناچار رفتی
کِنارِ پُرگُل و رویِ چو ماهَت
چه شُد؟ چون در زمینِ خوار رفتی؟
زِ حَلقهیْ دوستان و هم نِشینان
میانِ خاک و مور و مار رفتی
چه شُد آن نُکتهها و آن سُخَنها؟
چه شُد عقلی که در اسرار رفتی؟
چه شُد دستی که دستِ ما گرفتی؟
چه شُد پایی که در گُلْزار رفتی؟
لَطیف و خوب و مَردم دار بودی
درونِ خاکِ مَردم خوار رفتی
چه اندیشه که میکردیّ و ناگاه
به راهِ دور و ناهموار رفتی
فَلَک بِگْریست و مَهْ را رو خَراشید
دران ساعت که زارِ زار رفتی
دِلَم خون شُد، چه پُرسَم، من چه دانم؟
بگو باری عَجَب بیدار رفتی
چو رفتی، صُحبَتِ پاکان گُزیدی
و یا مَحْروم و بااِنْکار رفتی؟
جوابَکهایِ شیرینَت کجا شُد؟
خَمُش کردیّ و از گُفتار رفتی
زِهی داغ و زِهی حَسرت که ناگَه
سَفَر کردی، مُسافروار رفتی
کجا رفتی که پیدا نیست گَردت؟
زِهی پُرخون رَهی، کین بار رفتی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۴۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۴۹
نظرها و حاشیه ها
اعظم داوری
۱۴۰۴/۷/۱۹ ۰۳:۱۹
منطور از کنار در بیت کنار پرگل و روی چو ماهت چیست
گوهرین: سلام. کنار به معنای آغوش است.