هوش مصنوعی: شاعر در این متن از تنهایی، بی‌پناهی و ناامیدی خود سخن می‌گوید. او احساس می‌کند که در بیابان زندگی بدون راهنماست و هیچ پشتیبانی ندارد. با وجود تلاش‌هایش، امیدی در دلش نیست و تنها با دل دیوانه‌اش سخن می‌گوید. او از دنیا جز درد دل ثمری ندارد و با وجود تماشایی بودنش مانند سرو، از زندگی نتیجه‌ای نگرفته است. در نهایت، تنها امیدش گشایش دل است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عرفانی و احساسی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۵۲۳

در بیابان طلب، راهبری نیست مرا
سر پرواز به باد دگری نیست مرا

آن نفس باخته غواص جگرسوخته ام
که به جز آبله دل گهری نیست مرا

روزگاری است که با ریگ روان همسفرم
می روم راه و ز منزل خبری نیست مرا

می زنم بال به هم تا فتد آتش در من
از دل سنگ امید شرری نیست مرا

ساکن کشتی نوحم ز سبکباری خویش
چون خس و خار ز طوفان خطری نیست مرا

همه شب با دل دیوانه خود در حرفم
چه کنم، جز دل خود نامه بری نیست مرا

می توان رفت چو آتش به رگ و ریشه شمع
به دل آزاری پروانه سری نیست مرا

گر چه چون سرو، تماشاگه اهل نظرم
از جهان جز گره دل ثمری نیست مرا

خاطر امن به ملک دو جهان می ارزد
نیستم در هم اگر سیم و زری نیست مرا

می توانم شرری را به پر و بال رساند
در خور شمع اگر بال و پری نیست مرا

برده ام غنچه صفت سر به گریبان صائب
جز دل امید گشایش ز دری نیست مرا
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۲۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.