۲۰۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۲۷

نخل قد تو هم آغوش بلا کرد مرا
هوس زلف تو همدست صبا کرد مرا

خاک در دیده مقراض جدایی بادا!
که ازان حاشیه بزم جدا کرد مرا

عکس من خاک به چشم آینه را می پاشید
پرتو روی تو آیینه نما کرد مرا

بعد عمری که فلک بر سر انصاف آمد
همچو یوسف به لب چاه بها کرد مرا

(چه عجب گر جگر نی بخراشد نفسم
بند از بند، فراق تو جدا کرد مرا)

(داشتم شکوه ز ایران، به تلافی گردون
در فرامشکده هند رها کرد مرا)

چون به بستر بنهم پهلوی راحت صائب؟
غنچه خسبی، گره بند قبا کرد مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۲۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.