۳۴۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۶۵۰

تو آن ماهی که در گَردون نگُنجی
تو آن آبی که در جَیحون نگُنجی

تو آن دُرّی که از دریا فُزونی
تو آن کوهی که در هامون نگُنجی

چه خوانم من فُسون، ای شاهِ پَریان؟
که تو در شیشه و اَفْسون نگُنجی

تو لیلی‌یی، وَلیک از رَشکِ مولی
به کُنجِ خاطِرِ مَجنون نگُنجی

تو خورشیدی، قَبایَت نورِ سینه‌ست
تو اَنْدَر اَطْلَس و اَکْسون نگُنجی

تویی شاگردِ جانْ اَفْزا طَبیبی
در اِسْتدلال افلاطون نگُنجی

تو مَعجونی که نَبْوَد در ذخیره
ذخیره چیست؟ در قانون نگُنجی

بگوید خَصْم تا خود چون بُوَد این؟
تو از بی‌چونی و در چون نگُنجی

چُنین بودی، در اِشْکَم گاهِ دنیا
بگُنجیدی، ولی اکنون نگُنجی

مَخوان در گوش‌ها این را، خَمُش کُن
تو اَنْدَر گوشِ هر مَفْتون نگُنجی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۴۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.