۲۲۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۶۱

حلقه هر در باغی نشود دیده ما
باغ دربسته بود دیده پوشیده ما

در دل قانع ما نیست تزلزل را راه
لنگر بحر بود گوهر سنجیده ما

گرد غربت کندش زنده نهان در ته خاک
غم به هر جا که رود از دل غم دیده ما

لعل و یاقوت به میزان جنون سنگ کم است
سنگ اطفال بود گوهر سنجیده ما

خرمن سوخته از برق چه پروا دارد؟
غم عالم چه کند با دل غم دیده ما

گر چه چون سرو نداریم درین باغ بری
می توان چید گل از دامن برچیده ما

کار اکسیر کند رنگ طلایی صائب
مژه زرین شود از برگ خزان دیده ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۶۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.