۲۱۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۶۲

گر چه از درد خزانی شده رخساره ما
می توان چید گل از سینه صد پاره ما

نفس گرم درین بوته نخواهد ماندن
تا شود شیشه می این دل چون خاره ما

گر چه از داغ یتیمی دل ما سوخته است
هست سنگ یده هر مهره گهواره ما

چرب سازد علم از خون شفاعت خواهان
چون برآرد ز میان تیغ، ستمکاره ما

درد خود گر به مسیحای زمان عرض کنیم
می زند بر در بیچارگی از چاره ما

آب دریا نکند ریگ روان را سیراب
سیری از باده ندارد دل میخواره ما

صائب از سعی محال است به انجام رسد
سفر ریگ روان و دل آواره ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۶۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.