۲۱۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۷۰

چرخ پر گوهر شب تاب شد از گریه ما
ماه در هاله گرداب شد از گریه ما

اشک ما داغ کلف شست ز رخساره ما
زنگ از آیینه مهتاب شد از گریه ما

بود هر موج سرابی که درین دامن دشت
رشته گوهر سیراب شد از گریه ما

در بیابان طلب، نقش پی گرمروان
صدف گوهر سیماب شد از گریه ما

نیست تقصیر فلک گر شب ما بی سحرست
صبح ها همچو شکرآب شد از گریه ما

شست اگر ابر ز رخسار زمین گرد ملال
نه صدف گوهر نایاب شد از گریه ما

از غبار دل ما عشق تلافی ها کرد
خاک اگر طعمه سیلاب شد از گریه ما

گره آبله پایان که گشاید دیگر؟
خار و خس بستر سنجاب شد از گریه ما

پیش روشن گهران دیدن همچشم بلاست
شمع در گوشه محراب شد از گریه ما

خواب سنگین شود از زمزمه آب روان
نرگس یار گرانخواب شد از گریه ما

سرو بالای تو هر طوق که از فاخته داشت
سر به سر حلقه گرداب شد از گریه ما

فیض اکسیر بود اشک سحرخیزان را
ماه، خورشید جهانتاب شد از گریه ما

چه عجب گر دل سنگین تو سیماب شود؟
رنگ در لعل تو خوناب شد از گریه ما

ریگ صحرای جنون با دل سوزان صائب
همه چون آبله سیراب شد از گریه ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۶۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.