هوش مصنوعی: این شعر از صائب تبریزی به بازی زندگی و سرنوشت انسان می‌پردازد. شاعر با استفاده از استعاره‌های مختلف مانند بازی، شطرنج، و سراب، به بی‌ثباتی دنیا و فریبندگی آن اشاره می‌کند. او تأکید می‌کند که انسان‌ها در این بازیِ پیچیده، گاه پیر و گاه کودک‌وار عمل می‌کنند و سرانجام، همه در برابر تقدیر تسلیم می‌شوند. همچنین، شاعر به بی‌اعتباری دنیا و اهمیت درون‌بینی اشاره دارد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از استعاره‌ها و اشارات ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال نامفهوم یا سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۵۷۱

از بساط فلک آن سوی بود بازی ما
شش جهت کیست به ششدر فکند بازی ما؟

ما حریفان کهنسال جهان ازلیم
طفل شش روزه عالم ندهد بازی ما

تخته نقش مرادست دل ساده دلان
بازی خود دهد آن کس که دهد بازی ما

قوت بازوی اقبال، رسا افتاده است
نیست محتاج به تعلیم و مدد بازی ما

خانه پرداختگانیم درین بازیگاه
دل ز بازیچه گردون نخورد بازی ما

پیری و طفل مزاجی به هم آمیخته ایم
تا شب مرگ به آخر نرسد بازی ما

روزگاری است به گردون دغا هم نردیم
عجبی نیست اگر پخته بود بازی ما

چون زر قلب نداریم به خود امیدی
در شب تار جهان تا که خورد بازی ما؟

ظاهر و باطن ما آینه یکدگرند
خاک در چشم حریفی که دهد بازی ما

بود ما محض نمودست، سرابیم سراب
جای رحم است بر آن کس که خورد بازی ما

جامه را پرده درویشی خود ساخته ایم
ندهد فقر به تشریف نمد، بازی ما

چه خیال است که از پای نشیند صائب
تا به هر کوچه چو طفلان ندود بازی ما
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۷۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.