هوش مصنوعی:
این شعر به موضوعاتی مانند درد و رنج، صبر در برابر حوادث، گذر عمر، ارزش آزادگی و فضیلتهای اخلاقی میپردازد. شاعر از مفاهیمی مانند زندگی، مرگ، تقدیر و زیباییهای معنوی سخن میگوید و با استفاده از استعارههای زیبا، مخاطب را به تفکر و تأمل دعوت میکند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی موجود در شعر، نیاز به درک و تجربهی بالاتری دارد و ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد. همچنین، برخی از مضامین مانند تقدیر و مرگ، برای سنین پایینتر سنگین و نامفهوم به نظر برسد.
غزل شمارهٔ ۶۰۰
ز درد و داغ چه پرواست دردپرور را؟
که آب زندگی آتش بود سمندر را
می شبانه به کیفیت صبوحی نیست
چه نسبت است به عنبر، بهار عنبر را؟
به خاکمال حوادث صبور باش که نیست
به از غبار یتیمی لباس، گوهر را
بر آن گشاده جبین است آب تلخ حلال
که نقل باده کند چشم شور اختر را
به حسن خلق توان رستن از گرانجانی
ز بوی عود سبکروح ساز مجمر را
به گلشنی که نهال تو جلوه گر گردد
به سینه مشت شود بار دل صنوبر را
مجو ز عمر مقدر فزون که این خواهش
سیاه کرد جهان در نظر سکندر را
هما ز مردم آزاده راست می گذرد
سر بریده نیاید به کار، افسر را
برون خرام که از انتظار جلوه تو
نفس گره شده در سینه صبح محشر را
چو مو سفید شود، دست از خضاب بشوی
نهان مکن به شب تیره، صبح انور را؟
صفای موی سفید از سیاه کمتر نیست
چه نسبت است به عنبر، بهار عنبر را؟
مگر حلاوت ازان لعل شکرین دزدید؟
که نی شکست به ناخن، زمانه شکر را
ز بخت تیره دل خویش می خورم صائب
حیات اگر چه ز خاکسترست اخگر را
که آب زندگی آتش بود سمندر را
می شبانه به کیفیت صبوحی نیست
چه نسبت است به عنبر، بهار عنبر را؟
به خاکمال حوادث صبور باش که نیست
به از غبار یتیمی لباس، گوهر را
بر آن گشاده جبین است آب تلخ حلال
که نقل باده کند چشم شور اختر را
به حسن خلق توان رستن از گرانجانی
ز بوی عود سبکروح ساز مجمر را
به گلشنی که نهال تو جلوه گر گردد
به سینه مشت شود بار دل صنوبر را
مجو ز عمر مقدر فزون که این خواهش
سیاه کرد جهان در نظر سکندر را
هما ز مردم آزاده راست می گذرد
سر بریده نیاید به کار، افسر را
برون خرام که از انتظار جلوه تو
نفس گره شده در سینه صبح محشر را
چو مو سفید شود، دست از خضاب بشوی
نهان مکن به شب تیره، صبح انور را؟
صفای موی سفید از سیاه کمتر نیست
چه نسبت است به عنبر، بهار عنبر را؟
مگر حلاوت ازان لعل شکرین دزدید؟
که نی شکست به ناخن، زمانه شکر را
ز بخت تیره دل خویش می خورم صائب
حیات اگر چه ز خاکسترست اخگر را
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۹۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.