۲۱۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۰۶

مکن به غنچه گره نوبهار عالم را
تبسمی کن و بگشای کار عالم را

به خنده ای گل بی خار می توانی کرد
اگر التفات کنی، خارزار عالم را

فلک سوار چو عیسی نمی توانی شد
ز خویش تا نفشانی غبار عالم را

کجی ز مار به افسون نمی توان بردن
چگونه راست توان کرد کار عالم را

مبند نقش اقامت که همچو موج سراب
قرار نیست دمی پود و تار عالم را

نتیجه ای به جز از خانمان خرابی نیست
خرابی دل امیدوار عالم را

عجب که روز قیامت ز خاک برخیزد
به دوش هر که نهادند بار عالم را

خوشا کسی که چو صائب ز خاکساری ها
به دیده خاک زند اعتبار عالم را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.