هوش مصنوعی:
این شعر از صائب تبریزی، بیانگر احساسات عمیق شاعر درباره عشق، رنج، و جستجوی معنا در زندگی است. شاعر از دیدن معشوق بینقاب سخن میگوید، اما آفتاب نیز نمیتواند او را مانند نخل موم شکل دهد. او از جنون، سراب، و عذاب شهر میگوید و خود را مانند ماه نو میداند که با تواضع از خاک میگذرد. شاعر از درد دل پرداغ و دود کباب جانش مینالد و از غمهایی سخن میگوید که او را در پیچ و تاب نگه داشتهاند. او به دنبال گهر شدن است، اما از سحاب میخواهد که منت نگذارد. شاعر از عمر تلفشده در افسانهها میگوید و از بیخوابی چشم رخنه دیوار. در نهایت، او از تلاشهای بیثمر برای گشودن نقاب غنچه مینالد و خود را ذرهای در برابر خورشید میداند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آنها به بلوغ فکری و تجربه زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند رنج و جستجوی معنا ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین یا نامفهوم باشد.
غزل شمارهٔ ۶۰۷
گداخت دیدن آن روی بی نقاب مرا
چو نخل موم، نمی سازد آفتاب مرا
جنون به بادیه پرورده چون سراب مرا
سواد شهر بود آیه عذاب مرا
چو ماه نو به تواضع ز خاک می گذرم
اگر سپهر دهد بوسه بر رکاب مرا
ز پنبه سر مینا به حلقم آب چکان
نمی رود به گلو آب، بی شراب مرا
ز سینه ام دل پرداغ را برون آرید
که سیر کرد ز جان دود این کباب مرا
کسی به موی نیاویخته است خرمن گل
غم میان تو دارد به پیچ و تاب مرا
به یک دو قطره که خواهد گهر شدن روزی
رهین منت خود گو مکن سحاب مرا
عبث چه عمر به افسانه می کنی ضایع؟
چو چشم رخنه دیوار نیست خواب مرا
فغان که با همه کاوش که کرد ناخن سعی
نشد گشادی ازان غنچه نقاب مرا
چه ذره ام که به خورشید همعنان گردم؟
بس است گوشه چشمی ازان رکاب مرا
درین بهار که گل کرد رازها صائب
نشد گشادی ازان غنچه نقاب مرا
چو نخل موم، نمی سازد آفتاب مرا
جنون به بادیه پرورده چون سراب مرا
سواد شهر بود آیه عذاب مرا
چو ماه نو به تواضع ز خاک می گذرم
اگر سپهر دهد بوسه بر رکاب مرا
ز پنبه سر مینا به حلقم آب چکان
نمی رود به گلو آب، بی شراب مرا
ز سینه ام دل پرداغ را برون آرید
که سیر کرد ز جان دود این کباب مرا
کسی به موی نیاویخته است خرمن گل
غم میان تو دارد به پیچ و تاب مرا
به یک دو قطره که خواهد گهر شدن روزی
رهین منت خود گو مکن سحاب مرا
عبث چه عمر به افسانه می کنی ضایع؟
چو چشم رخنه دیوار نیست خواب مرا
فغان که با همه کاوش که کرد ناخن سعی
نشد گشادی ازان غنچه نقاب مرا
چه ذره ام که به خورشید همعنان گردم؟
بس است گوشه چشمی ازان رکاب مرا
درین بهار که گل کرد رازها صائب
نشد گشادی ازان غنچه نقاب مرا
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۰۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.