۲۶۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۱۹

ز درد و داغ محبت سرشته اند مرا
در آفتاب قیامت برشته اند مرا

دل از مشاهده من کباب می گردد
به آب چشم یتیمان سرشته اند مرا

فنای من به نسیم بهانه ای بندست
به خاک با سر ناخن نوشته اند مرا

چگونه سبز شود دانه ام، که لاله رخان
به روی گرم، مکرر برشته اند مرا

ز من به نکته رنگین چو لاله قانع شو
که از برای درودن نکشته اند مرا

به کار بخیه زخمی نیامدم هرگز
ازین چه سود که هموار رشته اند مرا؟

غنیمت است که کارآگهان عالم غیب
به حال خویش چو صائب نهشته اند مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۱۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.