۲۰۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۲۱

شد از رکاب تو پیدا هلال عید مرا
گشوده شد در جنت ازین کلید مرا

کنم سیاه ز نظاره بنفشه خطان
شود دو دیده چو بادام اگر سفید مرا

گران نیم به خریدار از سبکروحی
به سیم قلب چو یوسف توان خرید مرا

ز نیشتر چو رگ سنگ نیست پروایم
ز کوه درد ز بس نبض آرمید مرا

ز تخم سوخته، سبزی امید نتوان داشت
چگونه اختر طالع شود سعید مرا؟

نشد ز گوشه ابروی او گشاده دلم
چه دل گشاده شود از هلال عید مرا؟

ز حسن عاقبت عشق، چشم آن دارم
که صبح وصل شود، دیده سفید مرا

ز روی تازه من، تازه روست صائب باغ
اگر چه نیست بری همچو سرو و بید مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.