هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از ناتوانی خود در سکوت سخن میگوید و بیان میکند که سخنگویی برای او مانند روزی است که از دهان صدف بیرون میآید. او با وجودی که صحبتهایش غمانگیز است، مانند شراب تلخ، مورد توجه دیگران قرار میگیرد. شاعر از روشنایی وجود خود که مانند لعل است سخن میگوید و از ناتوانی در سکوت شکایت دارد. همچنین، او از دنیای سرد و بیروحی که در آن زندگی میکند، گلایه کرده و از تنگی دنیا و آرامش بخشیدن طبیعت و بلبل سخن میگوید.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و اجتماعی است که درک آن برای سنین پایینتر دشوار بوده و نیاز به تجربه و شناخت بیشتری از زندگی و ادبیات دارد.
غزل شمارهٔ ۶۲۳
نمی توان ز سخن ساختن خموش مرا
که چون صدف ز دهان است رزق گوش مرا
اگر چه صحبت من غم زداست همچو شراب
به روی تلخ، حریفان کنند نوش مرا
ز آفتاب بود روشناییم چون لعل
نمی توان به نفس ساختن خموش مرا
مرا ز کوی خرابات پای رفتن نیست
مگر به خانه برد محتسب به دوش مرا
نکرده بود تماشا هنوز قامت راست
که شد خرام تو سیلاب عقل و هوش مرا
چنان ز سردی عالم فسرده دل شده ام
که روی گرم نمی آورد به جوش مرا
چنان ز تنگی این بوستان در آزارم
که صبح عید بود روی گلفروش مرا
خوشم به صحبت بلبل که می برد صائب
به سیر عالم دیگر ز هر خروش مرا
که چون صدف ز دهان است رزق گوش مرا
اگر چه صحبت من غم زداست همچو شراب
به روی تلخ، حریفان کنند نوش مرا
ز آفتاب بود روشناییم چون لعل
نمی توان به نفس ساختن خموش مرا
مرا ز کوی خرابات پای رفتن نیست
مگر به خانه برد محتسب به دوش مرا
نکرده بود تماشا هنوز قامت راست
که شد خرام تو سیلاب عقل و هوش مرا
چنان ز سردی عالم فسرده دل شده ام
که روی گرم نمی آورد به جوش مرا
چنان ز تنگی این بوستان در آزارم
که صبح عید بود روی گلفروش مرا
خوشم به صحبت بلبل که می برد صائب
به سیر عالم دیگر ز هر خروش مرا
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۲۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.