۳۸۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۶۶۰

چرا زَ اَنْدیشه‌یی بیچاره گشتی؟
فُرورفتی به خود، غَم خواره گشتی؟

تو را من پاره پاره جَمع کردم
چرا از وَسوَسه صد پاره گشتی؟

زِ دارُالْمُلْکِ عشقَم رَخْت بُردی
دَرین غُربَت چُنین آواره گشتی

زمین را بَهرِ تو گَهْواره کردم
فَسُرده‌یْ تَختهٔ گَهْواره گشتی

رَوان کردم زِ سَنگَت آبِ حیوان
به سویِ خُشک رفتی، خاره گشتی

تویی فرزَندِ جان، کارِ تو عشق است
چرا رَفتی تو و هرکاره گشتی؟

ازان خانه که تو صد زَخْم خوردی
به گِردِ آن دَر و دَرساره گشتی؟

دَران خانه که صد حَلْوا چَشیدی
نگشتی مُطمئن، اَمّاره گشتی

خَمُش کُن، گفتْ هُشیاریْت آرَد
نه مَستِ غَمْزهٔ خَمّاره گشتی؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۵۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.