هوش مصنوعی: این شعر از صائب تبریزی به بیان ناامیدی و پوچ‌انگاری زندگی می‌پردازد. شاعر احساس می‌کند که هستی انسان بی‌ارزش و پست است و عشق و پرستش‌های دنیوی بی‌ثمر هستند. او از غفلت انسان از روح و توجه بیش از حد به تن سخن می‌گوید و زندگی را گذرا و بی‌ارزش می‌داند.
رده سنی: 18+ محتوا شامل مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان قابل درک نباشد. همچنین، مضامین ناامیدی و پوچی ممکن است بر روحیه‌ی افراد کم‌سن تأثیر منفی بگذارد.

غزل شمارهٔ ۶۶۲

رسیده است به معراج اوج پستی ما
هزار پایه کم از نیستی است هستی ما

به هر چه چشم گشادیم، عشق می بازیم
گرفت روی زمین را صنم پرستی ما

نسیم صبح فنا تیغ بر کف استاده است
نفس چگونه برآرد چراغ هستی ما؟

به گوش، خنده مینای می گران آید
ز بس که هست سبکروح، خواب مستی ما

غذای روح به تن می دهیم از غفلت
به خویش خاک ببالد ز تن پرستی ما

غنیمت است دمی آب خوش درین عالم
به ذوق آب خمارست می پرستی ما

شبی که سایه کند می به جام ما صائب
سیاه روز نگردد چراغ هستی ما
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۶۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.