۴۱۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۷۱

اگر چه خوش نبود سیر بوستان تنها
گرفته ایم اجازت ز باغبان تنها

بهار عمر، ملاقات دوستداران است
چه حظ کند خضر از عمر جاودان تنها؟

دل به پاکی دامان غنچه می لرزد
که بلبلان همه مستند و باغبان تنها

دل مرا به نسیم حمایتی دریاب
که یافته است بهار مرا خزان تنها

سزای خیره نگاهان به آه من بگذار
که بارها زده بر قلب آسمان تنها

اگر حیا دهدم فرصت سخن، دارم
هزار حرف زبانی به آن دهان تنها

من و دو چشم تر و خاک کربلا صائب
ز عافیت طلبان سیر اصفهان تنها
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۷۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.