هوش مصنوعی: این شعر از صائب تبریزی با استفاده از تصاویر و استعاره‌های زیبا، به موضوعاتی مانند جدایی، عشق، وطن‌پرستی و درد غربت می‌پردازد. شاعر با بیان احساسات عمیق خود، از جدایی از وطن و عزیزان سخن می‌گوید و تأکید می‌کند که برخی پیوندها آن‌قدر قوی هستند که هیچ‌چیز نمی‌تواند آن‌ها را از هم جدا کند.
رده سنی: 15+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و صنایع ادبی پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۶۷۷

بلبل نمی شود به قفس از چمن جدا
فانوس، شمع را نکند ز انجمن جدا

حیرت مباد پرده بینایی کسی!
کز یوسفیم در ته یک پیرهن جدا

هشدار کز خراش دل سنگ خاره شد
آخر به تیغ کوه، سر کوهکن جدا

از دورباش سینه گرم ایستاده است
فانوس وار از تن من پیرهن جدا

گر پی برد به چاشنی آن دهن نفس
مشکل به حرف و صوت شود زان دهن جدا

چون خامه در محبت هم بس که یکدلند
از هم نمی کند دو لبش را سخن جدا

صائب ز من مپرس حضور وطن که کرد
اندیشه غریب، مرا از وطن جدا
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۷۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.