۲۸۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۰۱

دیوانه کرد سبزه خطت بهار را
در خاک و خون کشید رخت لاله زار را

هر موی دلفریب تو شیرازه دلی است
متراش زینهار خط مشکبار را

مگذر ز حسن ترک که در گوشمال دل
دست دگر بود کمر بهله دار را

دست حنایی تو ز نیرنگ دلبری
یکدست کرد حسن خزان و بهار را

سنگ یده است مهره گهواره یتیم
جز گریه کار نیست دل داغدار را

چون شوق پای در جگر سنگ بفشرد
با کبک هم خرام کند کوهسار را

صائب حریف سیلی باد خزان نه ای
پیش از خزان ز خود بفشان برگ و بار را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۰۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.