هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه، سرگشتگی و حیرت شاعر را در برابر جمال و کرشمه‌های معشوق به تصویر می‌کشد. شاعر از زلف، قامت، نگاه و حتی جای پای معشوق سخن می‌گوید و از عشق بی‌قرار و دل‌بستگی شدید خود می‌نالد. در عین حال، امید به وصال و تمناهای بی‌پایان نیز در شعر نمایان است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند دل‌بستگی شدید و حیرت عاشقانه نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

غزل شمارهٔ ۷۳۲

سرگشته ساخت خال دلارای او مرا
پرگار کرد نقطه سودای او مرا

هر پاره داشت از دل من عالم دگر
شیرازه کرد زلف دلارای او مرا

گشتم تمام چشم و همان چشم بسته ام
حیرت فزود بس که تماشای او مرا

می بود کاش درد گرفتاریم یکی
پیوند دیگرست به هر جای او مرا

چون آب سر دهد به خیابان باغ خلد
در هر نظاره قامت رعنای او مرا

خون هزار بوسه به دل جوش می زند
از دیدن حنای کف پای او مرا

چون کوه طور مغز مرا سرمه می کند
برقی که در دل است ز سیمای او مرا

از عشق جای شکوه نمانده است در دلم
لطف بجاست رنجش بیجای او مرا

اقبال عشق ساخت به وصلم امیدوار
ورنه زیاد بود تمنای او مرا

می داشت کاش حوصله یک نگاه دور
شوقی که می برد به تماشای او مرا

خضر آورد برون ز سیاهی گلیم خویش
ای عقل واگذار به سودای او مرا

در کار نیست شیشه و پیمانه دگر
صائب بس است نرگس شهلای او مرا
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۳۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.