۲۲۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۴۱

گیرم چگونه زان بت طناز بوسه را؟
کز خود کند مضایقه از ناز بوسه را

بیجاده ای است بوسه ربا آن عقیق لب
کز جذبه می دهد پر پرواز بوسه را

جمعیت حواس بود رزق گوشه گیر
باشد ازان به کنج لب، انداز بوسه را

من چون کنم، که می کند آن لعل آبدار
چون ماهیان تشنه، دهن باز بوسه را

ترسم که گیرد آن لب یاقوت فام را
خونی که می کنی به دل از ناز بوسه را

سازد لب و دهان تو ای کبک خوش خرام
گیرنده تر ز چنگل شهباز بوسه را

زان لب که آب از نگه گرم می شود
پوشیده دار چون گهر راز بوسه را

دندان به دل چگونه فشارم، که می شود
لب بازکردنت پر پرواز بوسه را

بر لب چگونه مهر گذارم، که می کند
خاموشی دهان تو آواز بوسه را

دندان به دل فشار کزان لعل آتشین
روزی بریده می شود از گاز بوسه را

از کف عنان صبر چو سیماب برده اند
خوبان ز روی آینه پرداز بوسه را

دست نگاربسته سیمین بران کند
در عیدگاه وصل، سبکتاز بوسه را

امید پای بوس ندارم، مگر کنم
از آستانه تو سرافراز بوسه را

هر چند در گرفتن بوسم گرسنه چشم
آسان توان گرفت ز من باز بوسه را؟

چون کنج لب کجاست کز از بوسه زیب نیست؟
صائب من از کجا کنم آغاز بوسه را؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۴۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.