۲۱۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۵۹

یاقوت کهربا شود از آه سرد ما
ایوب را کند کمری، بار درد ما

چون پیش طاق همت خود را کنیم نقش
گردون نمی شود صدف لاجورد ما

برگ خزان زمین ادب بوسه می دهد
پیش دل رمیده و رخسار زرد ما

افتادگی در آب و گل ما سرشته اند
باشد چو نقش پای زمین گیر گرد ما

در رزمگه برهنه چو شمشیر می رویم
در دست دشمن است سلاح نبرد ما

صائب به حیرتم، که گرفته است چون قرار
در کوچه بند زلف، دل هرزه گرد ما؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۵۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.