۲۵۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۹۸

در آتشم ز دیده شوخ ستاره ها
در هیچ خرمنی نفتد این شراره ها!

خالی شده است از دل آگاه مهد خاک
عیسی دمی نمانده درین گاهواره ها

پهلو ز کار عشق تهی می کنند خلق
جای ترحم است بر این هیچکاره ها

جز حرف پوچ، قسمت زاهد ز عشق نیست
کف باشد از محیط نصیب کناره ها

پستی دلیل قرب بود در طریق عشق
اینجا پیاده پیش بود از سواره ها

صحبت غنیمت است به هم چون رسیده ایم
تا کی دگر به هم رسد این تخته پاره ها

در حسن بی تکلف معنی نظاره کن
از ره مرو به خال و خط استعاره ها

صائب نظر سیاه نسازد به هر کتاب
فهمیده است هر که زبان اشاره ها
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۹۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.