هوش مصنوعی: این شعر از صائب تبریزی بیانگر عمق احساسات و اندیشه‌های شاعر است. او از سخن خود به عنوان برگ خزان‌دیده یاد می‌کند که از یمن (خوشبختی) اوست. شاعر اشاره می‌کند که سخن او نیازی به نور خورشید یا ماه ندارد، زیرا سینه‌های روشن دوستانش جایگاه آن است. او از شب قدر و دل شکسته یاد می‌کند و تأکید می‌کند که سخن او گران‌بهاست و جهان قادر به درک ارزش آن نیست. شاعر همچنین از رنج‌های زندگی و تلخی‌های آن سخن می‌گوید، اما تأکید می‌کند که این تلخی‌ها دهان او را تلخ نخواهد کرد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای سنین پایین‌تر دشوار است. همچنین، برخی از واژگان و استعاره‌های به کار رفته نیاز به دانش ادبی نسبتاً بالایی دارند.

غزل شمارهٔ ۸۲۲

از خون جگر رنگ پذیرد سخن ما
برگی است خزان دیده سهیل از یمن ما

محتاج به شمع مه و خورشید نباشد
چون سینه روشن گهران انجمن ما

از صحبت ما فیض توان برد به دامن
زلف شب قدرست دل پرشکن ما

چون ماهی لب بسته سراپای زبانیم
در ظاهر اگر نیست زبان در دهن ما

بی قیمتی ما ز گران مایگی ماست
کاین چرخ فرومایه ندارد ثمن ما

از گوهر ما گر چه خورد چشم جهان آب
از گرد یتیمی است همان پیرهن ما

از بند لباسیم درین بحر سبکبار
پیراهن ما همچو حباب است تن ما

آن خوش سخنانیم درین بزم که باشد
از بال و پر خویش چو طوطی چمن ما

در زندگی از بس که به تلخی گذراندیم
از زهر فنا تلخ نگردد دهن ما

صائب اگر از موی شکافان جهانی
غافل مشو از خامه نازک سخن ما
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۲۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.