۲۲۳ بار خوانده شده
فریاد نخیزد ز دل پر گله ما
نبود چو جرس هرزه درا آبله ما
هر جا که زند نشتر خاری مژه بر هم
خون دشنه کشد از جگر آبله ما
فریاد ازین برق نگاهان که نکردند
رحمی به گل کاغذی حوصله ما
صائب به چه امید گشاییم لب از هم؟
آن چشم سخنگو ندهد گر صله ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
نبود چو جرس هرزه درا آبله ما
هر جا که زند نشتر خاری مژه بر هم
خون دشنه کشد از جگر آبله ما
فریاد ازین برق نگاهان که نکردند
رحمی به گل کاغذی حوصله ما
صائب به چه امید گشاییم لب از هم؟
آن چشم سخنگو ندهد گر صله ما
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۲۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.