۲۲۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۴۸

به ادب نوش، جام دولت را
مده از کف زمام دولت را

در چراگاه آرزو مگذار
توسن بی لجام دولت را

به نفس های آتشین چون شمع
زنده دل دار، شام دولت را

هزل در دیده ها سبک سازد
پله احتشام دولت را

به قوام آورد گران حلمی
باده کم قوام دولت را

دست جودست شمسه زرین
قصر عالی مقام دولت را

نتوان جز به دست حزم گرفت
آستین دوام دولت را

جوی شیرست چرب نرمی خلق
صحن دارالسلام دولت را

مد انعام، تار شیرازه است
دفتر انتظام دولت را

می کند تار و مار، باد غرور
سر زلف نظام دولت را

به دو دست دعا نگه دارند
شهسواران زمام دولت را

در فلاخن نهد سبکساری
لنگر احتشام دولت را

از بلندی پایه همت
نردبان ساز، بام دولت را

صبح محشر نمی کند بیدار
باده نوشان جام دولت را

اهل معنی به فکرت صائب
زنده دارند نام دولت را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۴۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.