۲۱۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۰۹

غضب ستیزه گر و عقل قهرمان در خواب
شتر گسسته مهارست و ساربان در خواب

گذشت عمر چو آب روان و ما غافل
بنای خانه بر آب است و پاسبان در خواب

چگونه چشم تو در خواب حرف می گوید؟
ز شوق حرف زنم با تو آنچنان در خواب

اگر نه قوت سحرست، چشم یار چرا
کشیده دارد ز ابروی خود کمان در خواب؟

سواد شعر تو صائب جلای چشم دهد
ندیده است چنین سرمه اصفهان در خواب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۰۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.