۲۶۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۲۵

روی گرم مهر اگر ذرات عالم را نواخت
داغ سودای تو هم دلهای پر غم را نواخت

حسن را باغ و بهاری همچو چشم پاک نیست
ماند دایم تازه رو هر گل که شبنم را نواخت

می تواند داد سامان کار ما آشفتگان
آن که از دست نوازش زلف پر خم را نواخت

شوربختی گشت شیرین در نظر عشاق را
کعبه با آن منزلت روزی که زمزم را نواخت

رزق صاحب خیر آماده است از آثار خیر
جام را هر کس که بر لب بوسه زد، جم را نواخت

خاکیان پاک طینت دانه یک سبحه اند
هر که یک دل را نوازش کرد، عالم را نواخت

سهل باشد عشق اگر از خاک بردارد مرا
مهر از کوچک دلی بسیار شبنم را نواخت

بی کسی دلی های غمگین را کند غمخوار هم
غم دل ما را نوازش کرد و دل غم را نواخت

می جهد آتش هنوز از چهره اولاد او
عشق ازان سیلی که در فردوس آدم را نواخت

انتقام خویش ازو حق نمک خواهد کشید
صائب آن داغ سیه رویی که مرهم را نواخت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۲۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.