هوش مصنوعی: این شعر از صائب تبریزی، شاعر بزرگ سبک هندی، سرشار از مضامین عاشقانه، عرفانی و فلسفی است. تصاویر شعری مانند یوسف و گل، بلبلان و گل‌ها، و مضامین عشق، دیوانگی، و رنج عاشقانه به‌وفور دیده می‌شود. شاعر از عشق به عنوان نیرویی فراتر از درک عادی یاد می‌کند و از رنج‌ها و شادی‌های آن سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن شامل مضامین عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری دارد. همچنین، برخی از تصاویر و مفاهیم مانند دیوانگی، رنج عاشقانه و استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم یا سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۹۲۹

کوته اندیشی که گل در خوابگاه یار ریخت
یوسف گل پیرهن را در گریبان خار ریخت

هر که رنگ آرزو در سینه افگار ریخت
یوسف گل پیرهن را در گریبان خار ریخت

کرد خط سبز را زلف سیاهش جانشین
وقت رفتن زهر خود را عاقبت این مار ریخت

عاشقان هم بر بساط ناز جولان می کنند
بس که ناز از جلوه آن سرو خوش رفتار ریخت

مستی و دیوانگی و بیخودی را جمع کرد
جمله را در کاسه من چشم او یکبار ریخت

پیش ازین اطفال بر دیوانه سنگی می زدند
سنگ بر دیوانه من از در و دیوار ریخت

عشق هیهات است غافل گردد از احوال حسن
بلبلان را ریخت دل هر جا گلی از بار ریخت

خودنمایی نیست کار خاکساران، ورنه من
مشت خونی می توانستم به پای دار ریخت

بس که گشتم مضطرب از لطف بی اندازه اش
تا به لب بردن تمام این ساغر سرشار ریخت

لاله ای بی داغ از دل برنیاید سنگ را
کوهکن تا خون خود در دامن کهسار ریخت

تا نگاهش بر عذار لاله رنگ او فتاد
آب شد گل از حیا، زان گوشه دستار ریخت

بیش ازین ای شاخ گل بی پرده در گلشن مگرد
باغ مرغان چمن از رعشه گلزار ریخت

تا فشاندم برگ هستی از ملامت فارغم
نخل شد ایمن ز سنگ کودکان چون بار ریخت

حاصل پرداز دل صائب کدورت بود و بس
جای طوطی بر سر آیینه ام زنگار ریخت
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۲۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.