هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و وابستگی خود به معشوق سخن میگوید. او از بیتوجهی معشوق شکایت کرده و از او میخواهد که به او توجه کند. شاعر همچنین از جایگاه والای درویشان و عارفان در مقابل شاهان و قدرتمندان سخن میگوید و برتری معنوی آنان را یادآور میشود.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند شکایت از بیتوجهی و برتری معنوی درویشان ممکن است برای مخاطبان جوانتر چالشبرانگیز باشد.
غزل شمارهٔ ۲۶۹۲
به جانِ تو پَسِ گَردن نَخاری
نگویی میرَوَم، عُذری نیاری
بسازی با دو سه مِسکینِ بیدل
اگر چه بیدِلانْ بسیار داری
نگویی کار دارم در پِیِ کار
چه باشی بَسته، تو خاوَنْدگاری
تو گویی میرَوَم، رَنْجور دارم
نه رَنْجورانه ما را میگُذاری؟
زِ ما رَنْجورتَر آخِر کِه باشد؟
که در چَشمَت نیاییم از نِزاری
خوری سوگند که فردا بیایم
چه دامَن گیرَدَت سوگند خواری
تو با سوگند، کاری پُختهیی سِر
که بر اسرارِ پِنَهانی سَواری
تو ماهی، ما شَبیم، از ما بِمَگْریز
که بیمَهْ شب بُوَد دِلْگیر و تاری
تو آبی، ما مِثالِ کِشتِ تشنه
مَگَرد از ما، که آبِ خوش گُواری
بِپاش ای جانِ درویشانِ صادق
چه باشد گَر چُنین تُخمی بِکاری؟
چه درویشان که هر یک گنجِ مُلْکَند
که شاهان راست زیشانْ شَرمساری
به تو درویش و با غیرِ تو سُلطان
زِ تو دارند تاجِ شهریاری
که مَهْ درویش باشد پیشِ خورشید
کُنَد بر اَخْتَران، مَهْ شَهْسواری
مَنَم نایِ تو، مَعْذورم دَرین بانگ
که بر من هر دَمی، دَم میگُماری
همه دَمهایِ این عالَم شِمُرده ست
تو ای دَم چه دَمی که بیشُماری
نگویی میرَوَم، عُذری نیاری
بسازی با دو سه مِسکینِ بیدل
اگر چه بیدِلانْ بسیار داری
نگویی کار دارم در پِیِ کار
چه باشی بَسته، تو خاوَنْدگاری
تو گویی میرَوَم، رَنْجور دارم
نه رَنْجورانه ما را میگُذاری؟
زِ ما رَنْجورتَر آخِر کِه باشد؟
که در چَشمَت نیاییم از نِزاری
خوری سوگند که فردا بیایم
چه دامَن گیرَدَت سوگند خواری
تو با سوگند، کاری پُختهیی سِر
که بر اسرارِ پِنَهانی سَواری
تو ماهی، ما شَبیم، از ما بِمَگْریز
که بیمَهْ شب بُوَد دِلْگیر و تاری
تو آبی، ما مِثالِ کِشتِ تشنه
مَگَرد از ما، که آبِ خوش گُواری
بِپاش ای جانِ درویشانِ صادق
چه باشد گَر چُنین تُخمی بِکاری؟
چه درویشان که هر یک گنجِ مُلْکَند
که شاهان راست زیشانْ شَرمساری
به تو درویش و با غیرِ تو سُلطان
زِ تو دارند تاجِ شهریاری
که مَهْ درویش باشد پیشِ خورشید
کُنَد بر اَخْتَران، مَهْ شَهْسواری
مَنَم نایِ تو، مَعْذورم دَرین بانگ
که بر من هر دَمی، دَم میگُماری
همه دَمهایِ این عالَم شِمُرده ست
تو ای دَم چه دَمی که بیشُماری
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۹۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.