۲۸۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۶۹۳

به تَنْ با ما، به دلْ در مَرغْزاری
چو دربَندِ شکاری، تو شکاری

به تَنْ این جا میان بَسته چو نایی
به باطِنْ هَمچو بادِ بی‌قَراری

تَنَت چون جامهٔ غَوّاص بر خاک
تو چون ماهی، رَوِش در آب داری

دَرین دریا بَسی رَگ‌هاست صافی
بَسی رگ‌هاست کان تیره است و تاری

صَفایِ دلْ ازان رَگ‌‌هایِ صافی‌ست
بِدان رَگ پِی بَری، چون پَر بَرآری

دَران رَگ‌ها تو هَمچون خونْ نَهانی
وَرْ اَنْگشتی نَهَم، تو شَرم داری

ازان رَگ‌هاست بانگِ چَنگِ خوشْ رَگ
زِ عکس و لُطفِ آن زاری ست، زاری

زِ بَحْرِ بی‌کِنار است این نَواها
که می‌غُرَّد به موج از بی‌کِناری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۹۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.