۲۲۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۴۶

زهر در ساغر مرا از سیر ماه و انجم است
آسمان پر کواکب شیشه پر کژدم است

چرخ معذورست در افشردن دلهای خلق
نخل ماتم تازه رو از آب چشم مردم است

کار نادان می شود مشکل تر از تدبیر خویش
از لگد محکم شود خاری که در زیر دم است

از علایق رشته ای تا هست، جان آزاد نیست
تا رگ خامی بود در باده، محبوس خم است

خرد مشمر جرم را هر چند باشد اندکی
کز بهشت آواره آدم از برای گندم است

دوری ظاهر حجاب تشنه دیدار نیست
قطره در هر جا که باشد متحد با قلزم است

از صفای سینه مستورست صائب داغ من
پرتو خورشید تابان پرده دار انجم است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۴۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.