هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از دوری و هجران شکایت می‌کند و به دنبال نشانه‌ای از وفا و مهربانی می‌گردد. او از خشکی هجران و نیاز به آب زندگی سخن می‌گوید و عشق را به عنوان شرابی جوشان و جاودان توصیف می‌کند. شاعر از عشق و مستی عشق سخن می‌گوید و از زبان بی‌زبانی و خاموشی به عنوان راهی برای بیان احساساتش استفاده می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن شامل مفاهیم عمیق عرفانی و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده‌ای مانند شراب عشق و هجران نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد.

غزل شمارهٔ ۲۷۰۳

زِ مَهْجوران‌ نمی‌جویی نشانی؟
کجا رفت آن وَفا و مِهْربانی؟

دَرین خُشکیِّ هِجْران ماهیانند
بیا، ای آبِ بَحْرِ زندگانی

بُرونِ آبْ ماهی چند مانَد؟
چه گویم؟ من‌ نمی‌دانم، تو دانی

کِه باشم من که مانَم یا نَمانَم؟
تو را خواهم که در عالَمْ بِمانی

هزارانْ جانِ ما و بهتر از ما
فِدایِ تو، که جانِ جانِ جانی

مرا گویی خَمُش نی توبه کردی
که بُگْذاری طَریقِ‌ بی‌زبانی؟

به خاکِ پایِ تو، باخود نبودم
زِ مَستیّ و شراب و سَرگِرانی

به خاموشی بِهْ از خُنْبی نباشم
نمی مانَد میْ اَنْدَر خُمْ نَهانی

شرابِ عشق، جوشان‌‌تَر شرابی‌ست
که آن یک دَم بُوَد، این جاودانی

رُخِ چون اَرغَوانَش آن کُند، آن
که صد خُمِّ شرابِ اَرغَوانی

دِگَر، وَصْفِ لَبَش دارم وَلیکِن
دَهانِ تو بِسوزَد گَر بِخوانی

عَجَب مُرغابی آمد جانِ عاشق
که آرَد آبْ زاتَش اَرمَغانی

ز آتش یافت تشنه ذوقِ آبش
کُند آتش به آبَش نَردبانی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۰۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.