هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و عاشقانه است که در آن شاعر از عشق به معشوق الهی و جدایی از او سخن میگوید. او از یاران و اصحاب خود میخواهد که به یارش بنگرند و با او صادق باشند. همچنین، شاعر از ماه و ستارگان به عنوان نمادهایی برای بیان مفاهیم عرفانی استفاده میکند و به قدرت و ظهور و اختفای ماه جانی اشاره میکند. در پایان، شاعر از شمس تبریزی یاد میکند و از او میخواهد که حاضر شود.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. همچنین، استفاده از نمادها و استعارههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۲۷۰۶
چه دِلْشادم به دِلْدارِ خدایی
خدایا تو نِگَه دار از جُدایی
بیا ای خواجه بِنْگَر یارِ ما را
چو از اَصْحاب و از یارانِ مایی
بِدان شَرطی که با ما کَژْ نَبازی
وَگَر بازی تو با ما بَرنیایی
دَغایانی که با جسمِ چو پیلَند
سَوارِ اسبِ فرهنگ و کیانی
پیاده گشته و رُخْ زَرد ماندند
زِ فَرزین بَندِ شاهانِ بَقایی
چه بودی گَر بِدانستی مَهی را
شِکَسته اَخْتَری، در بیوَفایی؟
وَگر مَهْ را نداند، ماهْ ماه است
چگونه مَهْ؟ نه اَرْضی، نی سَمایی
که اَرْضیّ و سَمایی را غروب است
فُتَد بیاختیارش، اِخْتِفایی
ظُهور و اِخْتِفایِ ماهِ جانی
به دستِ اوست در قُدرت نِمایی
بِسوز ای تَن که جان را چون سِپَندی
به دَفْعِ چَشمِ بَد، چون کیمیایی
که چَشمِ بَد، به جُز بر جسم نایَد
به معنی کِی رَسَد چَشمِ هوایی
کِناری گیرَمَش در جامهٔ تَن
که جان را زوست هر دَم جانْ فَزایی
خیالَت هر دَمی این جاست با ما
اَلا ای شَمسِ تبریزی، کجایی؟
خدایا تو نِگَه دار از جُدایی
بیا ای خواجه بِنْگَر یارِ ما را
چو از اَصْحاب و از یارانِ مایی
بِدان شَرطی که با ما کَژْ نَبازی
وَگَر بازی تو با ما بَرنیایی
دَغایانی که با جسمِ چو پیلَند
سَوارِ اسبِ فرهنگ و کیانی
پیاده گشته و رُخْ زَرد ماندند
زِ فَرزین بَندِ شاهانِ بَقایی
چه بودی گَر بِدانستی مَهی را
شِکَسته اَخْتَری، در بیوَفایی؟
وَگر مَهْ را نداند، ماهْ ماه است
چگونه مَهْ؟ نه اَرْضی، نی سَمایی
که اَرْضیّ و سَمایی را غروب است
فُتَد بیاختیارش، اِخْتِفایی
ظُهور و اِخْتِفایِ ماهِ جانی
به دستِ اوست در قُدرت نِمایی
بِسوز ای تَن که جان را چون سِپَندی
به دَفْعِ چَشمِ بَد، چون کیمیایی
که چَشمِ بَد، به جُز بر جسم نایَد
به معنی کِی رَسَد چَشمِ هوایی
کِناری گیرَمَش در جامهٔ تَن
که جان را زوست هر دَم جانْ فَزایی
خیالَت هر دَمی این جاست با ما
اَلا ای شَمسِ تبریزی، کجایی؟
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.